شعرطنزگوناگون _ سری هفتم
من درختم، بیشه را سر میزنم بر سقف و طاق
اختران سازند روی شاخههای من اتاق
شاخهای از من جدا شد با تبر، سخت و ستبر
من شدم یک هفته گریان از غم و درد فراق
بعد از آن دادم به خود دلداری و گفتم که کاش
شاخهام با فکر من در کار یابد انطباق
یا شود یک نیمکت در باغ، مردی خسته را
یا شود یک تکه هیزم، لم دهد توی اجاق
تا نشیند در کنارش وقت سرما عابری
با زغال آن کند سیگار خود را نیز چاق
یا شود جای کتابی، یا شود میز و کمد
یا شود ساز و نوازد نغمههای اشتیاق
یا شود میز خطابه توی تالاری بزرگ
تا سخنرانی کند خوشطینتی باطمطراق
آروزها داشتم در سر برای شاخهام
بر خلاف میل من گردید او ناگه چماق
هرکه زد حرف حسابی، بر سرش آمد فرود
پای مردم شل شد از او، دست مردم شد چلاق
چرخ زد دور خودش، وز جور او سالم نماند
چشم و پشم و گوش و هوش و ران و جان و ساق و پاق!
هرکجا نظمی نمایان بود، آمد زد به هم
در صفوف متحد پاشید هی تخم نفاق
پا سوا شد از لگن، بازو جدا شد از بدن
بینی از صورت جدا شد، تن گرفت از جان طلاق
از هجوم او نهتنها داد مردم شد بلند
تولهسگ هم زیر پل خوابیده نالد: واق واق
روز و شب این بیثمر بر زخم من پاشد نمک
دمبهدم این دربهدر بر درد من پاشد سماق!
باعث بدنامی جنگل شده این ناخلف
مطمئن باشید پیش والدینش گشته عاق!
========
عجب زمونه ای شده!
تو عصر موشک و فضا، الاغ سواری عالیه
کنار بنز و زانتیا، دیدن گاری عالیه
بعد سیگار و پیپ و اکس، چپق کشیدن بهتره
ماهواره ها برن کنار، ستاره چیدن بهتره
بسکه فراوونه کلاغ، قناری قارقار می کنه
از هرچی آوازه خوشه، آدمو بیزار می کنه
سینما و تاتر چیه، سیا بازی قشنگ تره
رو حس و حال آدما، لی لی کنون نمی پره
اصغر آقا اَسی شده، موهاشو های لایت می کنه
زیر ابرو شو بر می داره، تیپ شو ری رایت می کنه
تو این قاراشمیش شدید، صغرا خانم ولنسیاس
عجب زمونه ای شده، دنیا رو باش دس کیاس
پیتزا و استیک ولش، سیخ جیگر نصیب ماس
آبگوش خوراک اعیوناس، اشکنه راس جیب ماس
از رپ و راک و پاپ نگو، ابرام غزل خونو می خوام
شبای صاف و ماه نو، صفای ایوونو می خوام
پپسی کولا ارزونی تون، قرتی بازی دیگه بسه
کاهو سکنجبین می خوام، آب قناتم هوسه
قدیم ندیما یادته؟ تهرون هوای خوبی داشت
شیرونیای حلبی، سقفای تیر چوبی داشت
آپارتمانای عجیب، با برج و بارو مد شده
مدرنه آب حوض کشی، باز دَسه جارو مد شده
عطرای پاریسی چیه، گلاب قمصر بیارین
تو جیبای بی برکت، یه مُش گل یاس بذارین
اینترنت و فکس و موبایل، تلویزیون و رادیو...
رد پای تمدنو، همینجوری بگیر برو...
شلوغ پلوغه سرمون، جا واسه دل نمی مونه
قدر من و تو رو حاجی، هیشکی دیگه نمی دونه
به جای ایمیل جون من، نامه ی دَسی بنویس
شیک بازی رو کنار بذار، اونی که هَسی بنویس
دنیا مثه راز بقاس، از صلح و آشتی بنویس
از روزگار خوبی که، اونوقتا داشتی بنویس
===========
سحرگاهان به قصد روزه داری
شدم بیدار از خواب و خماری
برایم سفره ای الوان گشودند
به آن هر لحظه چیزی را فزودند
برنج و مرغ و سوپ وآش رشته
سُس و استیک با نان برشته
خلاصه لقمه ای از هرچه دیدم
کمی از این کمی از آن چشیدم
پس از آن ماست را کردم سرازیر
درون معده ام با اندکی سیر
وختم حمله ام با یک دو آروغ
بشد اعلام بعداز خوردن دوغ
سپس یک چای دبش قند پهلو
به من دادند با یک دانه لیمو
خلاصه روزه را آغاز کردم
برای اهل خانه ناز کردم
برای اینکه یابم صبر و طاقت
نمود م صبح تا شب استراحت
دوپرس ِ کلّه پاچه با دو کوکا
کمی یخدر بهشت یک خورده حلوا
به افطاری برایم شد فراهم
زدم تو رگ کمی از زولبیا هم
وسی روزی به این منوال طی شد
نفهمیدم که کی آمد و کی شد
به زحمت صبح خود را شام کردم
به خود سازی ولی اقدام کردم
به شعبان من به وزن شصت بودم
به ماه روزه ده کیلو فزودم
اگرچه رد شدم در این عبادت
به خود سازی ولیکن کردم عادت
خدایا ای خدای مهر و ناهید
بده توش و توانی را به« جاوید»
که گیرد سالیان سال روزه
اگرچه او شود از دم رفوزه
============
نخستین بار گفتش کز کجایی؟
مبادا هم محل، هم خاک مایی؟
چرا این دختر همسایه مان را
تو کردی خواستگاری بی خبر،ها؟!
چرا اورا تو کردی انتخابش؟
بگفتا: مطمئنم از جوابش!
بگفتا: نرخ مهرش با تو گفته؟
بگفت: آن را که داده، کی گرفته؟!
==========
دور از اینجا شهریست!
موشكي خواهم ساخت!
خواهم انداخت هوا!دور خواهم شد از اين خاك فقير
كه در آن هيچ كسي نيست كه بي زور كتك
صبح بيدار شود!
موشك از سوخت تهي!
ودلم مي خواهد بروم بالاتر
ودلم مي خواهد چه قدر حرف جديد!
ودلم مي خواهد
همچنان خواهم راند
نه به پيران دل خواهم بست
نه جوان ها كه سر از تخم به درمي آرند!
كه به بي غيرتي هم معتادند!
وهمه حرفه شان
شيره ماليدن بر سرو هيكل يك دختر احساساتي ست!
دور از اينجا شهريست!
كه در آن چهره زن حق تجلي دارد!
چشم ها تشنه چرخيدن نيست !
وبرادر،خواهر در عمل هست نه بر روي زبان!
عقل هر كودك قنداقي شان قد عقل من و توست!
مردم از عادت ول كن به درك
قفل بر فكر و زبان ها نزدند!
تيتر جنجالي فردا صبح است!
بر تن آزادي بختكي افتاده است!
دور از اينجا شهريست!
كه در آن آب به اندازه چشمان سحر خيزان هست!
شاعران پول به اندازه فردا دارند!
وصداي زنشان مثل شب كوتاه است!
دور از اينجا شهريست
موشكي بايد ساخت!
===========
امان از اين رياضيات و آمـــــــــار
كه كرده روز ما را چون شب تـار
ز دستش من ندارم خواب راحــت
شوم افسرده و رنجـــــور و بيـمار
گهـــــــي از X نالم گـــــــــه ازY
گهـــياز تابع و گاهـــي ز بـردار
شوم ديوانه از سينــوس و تانژانت
كسينوس و كتانژانت و نمـــــودار
خدا ويران كند مجموعه هايـــــــــش
W و Z و مجــموعــه هـايــــــش
معلم گويدم اي بچه هاي خنــــــــگ
عبارت ساده كن كسرش تو بردار
علامت را تو منفي كن در اينـــــجا
براي ايــــن عدد اعـــــشار بگذار
خدايا مــــن چه سـازم تا بـــــگردم
رياضــي دان و دانشمند و هوشيار
=============
خونه مون عیدا پر مهمونه
می رن مهمونا از اونا فقط
آشغالِ میوه به جا می مونه !
کجاست اون کیوی ؟ چی شد نارنگی ؟
کجا رفت اون موز ؟! خدا می دونه !
جعبه خالی ِ شیرینی هنوز
گوشه ی طاقچه پیش گلدونه
عطرش پیچیده تا آشپزخونه
شیرینیش کجاست ؟ خدا می دونه
می رن مهمونا از اونا فقط
جعبه ی خالی به جا می مونه !
از بس خونه رو به هم می ریزن
آدم مثل خر تو گِل می مونه
یکی نیست بگه خداوکیلی
جای پوست پسته توی قندونه ؟!
قند نصفه ی عموجون هنوز
خیس و لهیده ته فنجونه
حالا خداییش قندش مهم نیست
کنار اون قند نصف دندونه !
می رن مهمونا از اونا فقط
نصفه ی دندون به جا می مونه !!
پسته ی خندون ، بادوم شیرین
فندق در باز ، مال مهمونه
« پرسید زیر لب یکی با حسرت » :
که از این آجیل، به غیر از تخمه،
واسه ما بعدها چی چی می مونه ؟
==========
بایــــــــد برم ســـــــــــــربازی
به جــــــــــــــای این نِت بازی
إن شاالله قسمتت شــــــــــــــــه
بیــــــــــای تو گـــــــــودِ بازی
راستــــــی توی فامیلـــــــــــت
سربازی هست نزدیکـــــــت؟
ببینی یَـقـلــــــــــــوی چیست؟
بشنوی اســـــــم شب چیست ؟
من که میشم گروهــــــــــــبان
فـــــــدای این گــــــــروه جان
نمی دونم که میشــــــــــــــه ؟
مطلب بـــــــــــــدم به تبیان !
می دونی خنده دار چیســـت؟
موی با نمـــره چهار چیست؟
نگــــــــو که بی خیــــــــالش
سربازی مالِ مـــــــــا نیست
سربازی رو میگــــم چیست؟
بعدش بگـــــو حق با کیست؟
خدمت یعنی،بیای که آدم بشی
گر آدمی ،بیای که بهتـر بشی
خدمت یعنی که صبحـــــگاه
به صــف بشی تو جایـــگاه
خدمت یعنی همیشــــــــــــه
تخت تــو آنکارد میشــــــه
خدمت یعنــــــی همیشــــه
دشمن ، خسته می شـــــه
خدمت یعنی به خط شین
هــر ساعتی که کم شین
خدمت یعنی بی خواب شی
امشب تــو پست شب شـی
خدمت یعنی یه کـــــــوله جــــــادار به قدِ ســــوله
خدمت یعنی خطوطـــی که تــــو کلاه کشیــــدی
خدمت یعنی یه فرونــــد پوتین ، مگــــــر ندیدی ؟
خدمت یعنــــــــی ارادت به خـاکِ پاکِ پاکــــــــت
دل دختـرها نســـــوزه ! چون ندارن سعـــــادت !
خدمت یعنـــــــــی بخندی در روی غـــــــــم ببندی
چــــون که غمــی نمونده
بَعد از غـــــــــذای مونده
خدمت یعنـــــی بفهمــــــی وطــــــن چقـــــدر عزیزه
بوســـــه بزن به خاکـــت چون همه جــاش عزیزه
خدمت یعنــــــی ریاضت بکن تو پوســـــت پیازت
خدمت یعنــــــی رفاقـت
با بچــــــه هــای خاکت
خدمت یعنــی یه جوری سر بـــــه سرت بـــذارن
یه وقت هایی بد جـوری پـــــدرت رو در بیـــارن
بیت های ایـن شعر من فکر میکنم زیـــــــاد شد
مثــل همین خدمتـــــــی که باز میگن زیــــاد شد
خدمت یعنی یه شعــری تو سایت تبیان بگــــــی
جـــاده دوستی ات هــم بهــــــر تخلص بگـــــی
بیاین خـــــــدا وکیلــــی یه قول بدین صمیمــــی
میــــرم و بر می گردم بشین رفیق قدیمـــــــی
اگر بــــــــرم سربازی شعــــــــــرم ادامه دارد
شــــــــک نکنید عزیزان نهضت ادامـــــــه دارد !
=========
با این که بازار همه کساده
زنگ خور گوشی ت ولی زیاده
می گن که خیلی رفت و آمد داری
می گن که خیلی ام در آمد داری
این همه پول داری زکاتم می دی؟
من بمیرم تو مالیاتم می دی؟
می گن که پز می دی تو قوم و خویشا
بچه ها دیدنت دیشب تو گیشا
خاطرتو اونا که خیلی می خوان
شبا می یان زیر پل کریم خان
می پری با رجال گنده مُنده
شماره ی موبایلتم که رُنده
بچه ها دیدنت یه شب هراسون
داشتی می رفتی میدون خراسون
شبا می گن می ری سعادت آباد
نصف شبا می ری رو برج میلاد
عصرای جمعه هم ولی عصری
صبحای شنبه هم که چاررا قصری
همین جوری بچسب به رزق و روزی
نیفتادی تا که به روغن سوزی
کنار گل گیرت می گن نوشته:
دنده عقب نرو که خیلی زشته
خدا کنه یه روز مهندس بشی
می گن موتور داری مسافر کشی!
==========
مثـل پُل های منـفجـر شده اند
سایت هایی که ----- شده اند
سایت هایی که تازه تشکیل اند
ای بـسا بی دلیــل تعطیـــل اند
چون که در متن شان نشد پرهیز
مثـــلاْ از کلیــــد واژه ی "چیـــز"!!
ای بسا اهل علم چون نیوتون
بوده دنبــال ســرچ سیلیکــون
ای بســـا دکتــران معــرکـه اند
که به دنبال سرچ سکسکه اند!!
بس که مجرای ف*ی*ل*ت*ر شده تنــگ
تیرشان خورده بی دلیل به سنگ
وسط جستجو مچل شده اند
از همین چیزها کچل شده اند
همه پرسش کنان به ناچاری
که «ببین! ف*ی*ل*ت*ر*ش*ک*ن داری؟!»
واقــعـاْ ای مخـابـرات عــزیــز!
از چه رو گیر می دهی تو به چیز؟!
گرچه تو شهره ای به سعی و تلاش
من بـمیــرم، خـداوکیــلی باش
جای این قفل و این --------
فکر " No response to paging "
چون شما آمدی که وصل کنی
نه اگر وصل شد، تو فصل کنی
توی این مشکلات بنیانی
از چه در بند نقش ایوانی!
===========
عشق خری
دیروز یکی کره الاغی لگد انداخت
یک لحظه به یک ماده ی دیگر نظر انداخت
دل باخت به آن ماده الاغ خر خوشگل
یکبار دگربردل خود شور و شر انداخت
چون پوزه ی خود بر سر و بر روی کشیدش
شد کوره ای از آتش و بر جان خر انداخت
از غمزه ی آن ماده خر خوش بر و هیکل
دیوانه شد و دست به زیر کمر انداخت
یک لحظه بخود گفت که گیرد ببرش تنگ
زین فکر تن خویش به آغوش خر انداخت
آن ماده خرهم گفت هواخواه تو هستم
این گفته ی معشوق به جانش شرر انداخت
از فرط خوشی نعره ی خر در چمنی زد
اندر دل معشوق هوای سفر انداخت
در پیش گرفتند ره دشت و دمن را
برگی دگر از عشق خری در نظر انداخت




